الان تو اون حالم که دوست دارم انگشت هام و بهم گره بزنم و به سمت جلو کش و قوس بدم و قولنج انگشت های دستم و بشکنم

( هر چند که بدونم خوب نیست و یه خط و نشون حسابی کشیدن مفاصل هست که میگه پیر که شدی حالت و میگیرم .)

و شروع کنم به نوشتن 

بنویسم و بنویسم و بنویسم 

از هر چیزی که روزهاست داره تو ذهنم رژه میره بنویسم 

من آدمی نیستم که از افکارم حرف بزنم ، ولی سالها افکارم رو نوشتم

حالا هم رسیدم به جایی که حس میکنم حتی نمی تونم ازشون به خوبی بنویسم

خوب میدونم این روزها میگذره و تموم میشه و روزهای پر از ارامش می رسه

میدونم که یه چیزی که آدمها بهش میگن امید ته وجودم هنوز زنده ست

نه تنها زنده ست ، بلکه داره جوونه می زنه 

درست مثل پتوس گیاه محبوبم که نداشتمش و جدیدا از دوست مامان گرفتم و داره ریشه می زنه

و کنارش جوونه های کوچیک و سبز کمرنگ دارن دلبری میکنن برام

ولی همین روزها هم خوب می دونن که تا بگذرن من چند سالی پیر تر شدم از اون عددی که شناسنامه نشون میده

بگذریم.

بگذریم چون نمی تونم دقیقا از اون چیزی که بین افکارم پرسه می زنه بنویسم و 

فقط یه مشت آنارشی تحویل این صفحه سفید میدم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بهترین تک ستاره سونگ ایل گوک ساختمان ساز مانتو لباس فرم اداری و آژانس هواپیمایی و مهمانداری رنگین کمان Dan آسرا 1384 چت روم بینا شاعرانه ای برای همسرم راستی